بازی

ظاهرآبزرگ شدی اماهنوزدلت بازی میخواد !  

خب

من بازیهامووقتی بچه بودم کردم الانم دنبال همبازی نیستم دنبال همراه زندگیمم  

هستی؟!؟

معجزات زنانه

تاشروع به صحبت کردیم دوباره ایرادگرفتنهاوغرزدنهاوسروصداکردنهاش شروع شد.باخودم گفتم بیکاربودی دختر! دوهفته راحت بودی هابازخودت روانداختی تودردسر.بعدبه خودم گفتم؛نه راحت نبودم دلم واسش تنگ شده بودحتی واسه همین دیونه بازیهاش وشلوغ کردنهاش. 

درست یادم نیست چی گفتم وچیکارکردم فقط بعدازچنددقیقه یه غول وحشی وعصبانی وبددهن تبدیل شدبه یه موش آروم وساکت ومهربون.به نظرمن اینهاهمش معجزاتی هست که مازنهابلفطره درون خودمون داریم فقط بایدیادبگیریم کی وکجاوچطورازشون استفاده کنیم  

 

گفت سرکارراحت نمیتونه حرف بزنه قراره رسیدخونه بهم زنگ بزنه

شب وماه

روزهام پرشده وشلوغ ظاهرآهیچ اتفاقی نیفتاده ومنم همون آدم سابقم 

امانمیدونم شب که میشه چراهمه چی عوض میشه ؟ 

اونموقعی که موهاموشونه میکنم وکٍرٍم مخصوص شب روکه دکترپوستم داده به صورتم میزنم واون لباس خواب خوشگلمومیپوشم ومیرم تورختخواب که بخوابم تانگاهم به سقف می افته یهوکلی شکل درهم وبرهم جمع میشن جلوچشمم ومیچرخن ومیگردن ووقتی به خودم میام میبینم تصویرش روسقف اتاق افتاده که داره نگاهم میکنه باهمون جذبه ونگاه مردونه اش اونوقته که دلم میخوادآغوشش روبرام بازکنه وبازوهای بزرگ و عضلانی اش رو دوربدنم بپیچه ومنومحکم به سینه اش بچسبونه وصورتم گم بشه لای موهای مشکی وقهوه ای وخاکستری سینه اش ومست بشم ازعطرتنش. 

آره اونقدرازخیالش مست وپاتیل میشم که یهو که به خودم میام میبینم چندساعته تورختخوابم اماهنوزخوابم نبرده اونوقته که ازجام بلندمیشم میرم پشت پنجره وبه ماشینهای توخیابون خیره میشم ودنبال ماشین اون میگردم نمیدونم چراامادلم میخواد فکرکنم اونم مثل من بی خوابی به سرش زده وطبق عادت سوارماشین شده وبی هوا سرازخیابون ومحله وجلوی خونه مادرآورده.وقتی ناامیدمیشم نگاهم رومیندازم به ماه که هرشب کامل شدنش روبیشترازشب قبل به رخم میکشه ویادم میاره که چندروزه ندیدمش.انگارتواین شبهاماه شده کاسه صبرمن که هر شب لبریزولبریزترمیشه تاببینم کی سرریزمیشه ازندیدنش. 

فقط ماه میدونه که چقدر دلم براش تنگ شده

زن موندن

دیروز توآیینه که نگاه کردم پای چشمهام گودافتاده بود چندروزه خواب وغذای درست حسابی نداشتم رنگ پریده وازلحاظ جسمی ضعیف وبیحوصله شده بودم جواب تلفنهارونمیدادم چندوقت بودحموم  واصلاح نکرده بودم... 

آخهچندوقته رفتم تو قرنتینه .روزه ندیدنش ونشنیدنش رو گرفتم.

دلم واسه خودم سوخت وگفتم انقدرمفلوک شدم که مگس هم رغبت نمیکنه روم بشینه این اون زنی نبودکه تحسین همه روبرمی انگیخت چقدردلم واسه خودم تنگ شده بود!

ازیکی ازدوستهام وقت دکترپوست گرفتم کلی کرم ومحلول وکپسول دادمیخوام پوستم مثل سابق بشه  صاف وشفاف وباطراوت.دورشکمم کمی چربی اضافی جمع شده ورزش میکنم یه کلاس رقص پیداکردم میخوام یه رقص جدیدکه اسمش زومباس یادبگیرم میدونم توکلاس کلی میتونم دوست تازه پیداکنم.یه رنگ موی تازه خریدم دوست دارم توظاهرم تنوع ایجادکنم.یه مهندسی ازطرف دانشگاه تماس گرفت گویاپروفایل وسابقه کاری منوخونده و واسه همکاری تو یه پروژه ازم دعوت کردقول همکاری دادم وباهاش قرارگذاشتم .اگه بشه بدم نمیادآخرهفته بادوستهام یه توریکروزه بریم یاقراردوچرخه سواری توپارک بانوان یاچیتگربذاریم

اینوفهمیدم که واسه یک زن مهمه که درهرحالتی یک زن باقی بمونه

میچرخیم

به هیچ مردی اجازه نمیدم برای فرار از زیربارمسئولیت پاکی من رو زیر سوال ببره

بهانه بدی پیداکردی چون؛ آن راکه حساب پاک است ازمحاسبه چه باک است 

تا ته تهش محکم وایسادم 

 

 بچرخ تابچرخیم!!!